۱۳۸۹ مرداد ۲۶, سه‌شنبه

عشقم؟

عشقم؟ امشب بدجوری دلم هواتو کرده.....دستام دستاتو فریاد می زنه!

چشمام نگاه معصوم تو رو می خواد.....دوست دارم تا زنده هستم و زنده ای بهترین برات باشم....می خوام بهترین و زیبا ترین لحظاتو بهت هدیه کنم..... عزیزم منو با نگات به رویا ببر ...تو تعبیر رویای نادیده ام هستی..... دیگه رویاها و خواسته های گذشته ام برام مهم نیست. می خوام امشب دوباره متولد بشم اما اینبار توو خونه قلب تو....وقتی دستاتو می گرفتم نمی تونستم رهاشون کنم ...به امشبی فکر می کردم که دستاتو کم خواهم داشت.... مرد ِمن ، عاشقتم....تا حالا هیچ کسیو مثل تو از خودم نمی دونستم حتی عشق اولمو...! تو از وجود منی.... احساس می کنم روح دومم هستی ... منو با خودت به تماشای فردا ببر.




علیرضای تو

۱ نظر:

نقطه چين ها. . . گفت...

..نجوای عاشقانه ای بود..امیدوارم بخونه..شاید هم احساست رو از دور میخونه!...

یوسف