۱۳۸۹ اسفند ۱, یکشنبه

اجتماع گریزم کردین با این جامعتون!


واقعاً زندگی توو این شهر و کشور برام سخت شده....شایدم این دنیا!
نمی دونم جایی رو این کره خاکی پیدا می شه که با احساس آرامش زندگی کرد؟ یا باید چشم به اون دنیا بدوزیم که وضعیتش نا معلوم تر از این دنیاست!
هر روز مردمی رو می بینم که حالم ازشون به هم می خوره! بسیار بی فرهنگ و بی ادب! می رید تظاهرات می کنین؟! برای چی؟! چه چیزی رو می خواید تغیر بدید؟!!!!!!!!! برید فرهنگتونو درست کنید! باور هاتونو تغیر بدید که بوی گند پوسیدگیش زندگی ما رو هم خراب می کنه! فکر کردید با تغیر این نظام چی عایدتون میشه؟!!!!
خیالتون راحت!!مردم همون جوری که قبلاً بودن می مونن با همون تربیتو با همون فرهنگ اصیلی که دم از ایرانی بودن و آریایی بودن می زنن! فقط 4 تا قانون عوض می شه!
پسره توو دانشگاه فرق گِی با دو جنسه رو نمیدونه!!! یعنی باید چنین شخصی بره بمیره تا اینکه بیاد به یه مشت مزخرفات استادا گوش بده! هر استادی اول کلاس میاد یه طومار شکایات از رییس دانشگاه و مردم و مملکت و هزار تا چیز دیگه که به من ِ دانشجو مربوط نمیشه سخنرانی می کنه!! این همه توو فیلمای خارجی دیدم یه استاد یا یه معلم با علم و دانش و رفتارش زندگی یه دانشجو رو زیر و رو می کنه به سمت خوشبختی سوقِش میده! اما اینجا بر عکس ِ...آرزو به دل موندم یه دونه از اون اُستادا رو ببینم!مَرده سوار ِ موتور با سرعت وسط خیابون ترمز می کنی دستِ منو ببینی که توو دستِ یه مَرده!!!!!!!!!! واقعا این دست گرفتن مردا اینقدر تعجب داره که وسط خیابون در حِین حرکت ترمز کنی!!! حالا 100 بار هم بر می گرده نگاه می کنه چشاشو می ماله ببینه درست دیده یا نه!!!!! خدایااااا کجا دارم زندگی می کنم؟!!!!!
آره منم بودم این همه شکایت می دیدم خسته می شدمو بقیه متن رو نمی خوندم.....ولی چه کنم دلم پُره! با این وضعیت ترجیح می دم گوشه گیر باشم ...این گوشه گیری رو به هیچ بهایی به اجتماعی بودن توو این جامعه نمی فروشم। آدم اجتماع گریزم! شدم! این اجتماع باعث شده این طور بشم! اصل ذاتم طوریه که خیلی هم دوست دارم با هم نوعم یعنی انسانها رابطه داشته باشم!اما انسانی نمی بینم اطرافم..........
اصلاً هم تعصبی به خاک وطنم ندارم ....چون هیچ چیز مثبتی برام نداشته تا الان! تعصبم به کشور و خاکی هستش که توش احساس امنیت و آرامش کنم!
چه کنم با خستگی تمام نشدنی این دنیا !؟ :(

۱۳۸۹ بهمن ۲۵, دوشنبه

14 فوریه 25 بهمن و...!!!!!

امروز صبح پا شدم تا دومین پست خودم رو به مناسبت روز عشق و تبریک این روز به عشقم بزارم.
وقتی صفحه ی وبلاگمو باز کردم متوجه شدم که برادرای سایبری زود تر از من از خواب بیدار شدن!
خب! این وبلاگ هم فیلتر شد اما حکایت همچنان باقیست...
فعلا قصد جا به جا کردن وبلاگمو ندارم چون اکثر دوستان از فیلتر شکن استفاه میکنن.
این پست رو برای دوستانم گذاشتم تا بدونن در کشورمون اصلا و ابدا،نه دیکتاتور داریم و نه سانسور و خفقان!
اینجا ایران است...25 بهمن 89...

روز عشق مبارک



امروز رو که به عنوان روز عشق در دنیا معروف شده به علیرضای عزیزم تبریک میگم..
علیرضای عزیزم،روز عشق من همه ی روز ها و ساعت هایی هست که در کنار تو باشم..
دوستت دارم
علی