۱۳۹۰ مرداد ۱۶, یکشنبه

شادی


پست قبلیم درباره این بود که چرا دیگه رنگ و بوی شادی در زندگیم وجود نداره و هر کاری می کنم بهش نمیرسم.....

یه ایمیلی داشتم هفته پیش که یه جورایی مربوط به همین حال من می شد ...خلاصشو برای شما دوستای گلم می گذارم:
اگر می‌خواهید انسان شادی باشید آیا تا به حال به این درك مهم رسیده‌اید كه برای شاد بودن خودتان، نباید دیگران را غمگین كنید و نباید شادی را از آنها بگیرید؟ ( خوب من که تا حالا برای رسیدن به شادی خودم کسی رو غمگین نکردم اصن چه معنی داره؟! ;-)  )




هر فردی نیازهای منحصر به خودش را برای شاد شدن دارد. به عبارت دیگر آنچه كه یك نفر را خوشحال می‌كند با عامل خوشحال شدن در فرد دیگر بسیار متفاوت است. به این ترتیب عامل شادی منحصر به خودتان را پیدا كرده و از اینكه فاكتور شاد كننده شما با دیگران فرق می‌كند هیچ نگران نباشید.( خوب منم به اون عوامل در پست قبلیم اشاره کردم ،مثلا برای من نقاشی کشیدن رقصیدن و.... بود که دیگه هیجان و شادی قبل رو برام نداشت  :-(   )



زندگی خود را طوری برنامه‌ریزی كنید كه به اهدافی كه معتقد هستید شما را شاد می‌كنند، دست پیدا كنید. وقتی به هدفتان می‌رسید بدون شك خلق و خوی شما تا حد زیادی بهبود پیدا می‌كند و برای رسیدن به هدف بعدی انگیزه بیشتری پیدا می‌كنید و در خود احساس ارزش می‌كنید و این حس حال شما را واقعا خوب می‌كند. ( هدف؟ قبلا اهداف زیادی برای زندگیم داشتم....اما الان هدفم یه زندگی خوب و مرفه با همسرم یه جای آرومه! هدف همسرم اینه که خیلی خوش هیکل بشه ...اونجوری که من براش بال بال می زنم ;-)  )

دوستان شاد بیابید و اطراف خود را از آدم‌های شاد و راضی پر كنید. بدیهی است كه احاطه شدن در میان افرادی كه افكار منفی دارند، شادی شما را در احساسات منفی خفه می‌كند. در واقع فكر منفی مثل عفونت احساس مثبت را می‌خورد و واگیردار است.( ندیدین جدیدا توو_ ام جی _ بعضیا نوشتن که آدمای افسرده و غمگین پی ام ندن  ;-)  ......... خوب حق دارن ولی نباید یادمون بره همه آدما توو لحضه هایی از زندگیشون غمگین و افسرده می شن!!! )

وقتی اشتباهی از شما سرمی‌زند به جای افسوس خوردن به دنبال راه‌حل بگردید. افراد شاد اجازه نمی‌دهند كه اشتباهات گذشته روحیه و حال خوب آنها را خراب كنند بلكه اندكی فكر می‌كنند و شرایط را مطابق میلشان تغییر می‌دهند. (درسته خوب!! :-)  )

هر روز چند دقیقه‌ای درباره كارها و فاكتورهایی كه شما را شاد می‌كنند، بیندیشید. این چند دقیقه تفكر به شما فرصت می‌دهد كه روی چیزهای مثبت در زندگی‌تان متمركز شوید و این كار باعث تداوم شادی شما می‌شود. ( آره ،فکر خوبیه! فکر کردن رو ایده های جدید هنری و عملی کردنشون تا حدی حالمو بهتر کرده!  :-)  )

نكته مهم دیگر این است كه هر روز یك كار خوب برای خودتان انجام دهید. مثلا یك ناهار خوشمزه بخورید، استخر بروید، یا فقط چند دقیقه به طور آگاهانه چهره خود را در وضعیت حال خوب نگه دارید. هر چند برخی مواقع لازم است جدی باشید اما در شرایط مناسب شوخی كردن و خندیدن را فراموش نكنید.( درسته..... واااای من که انقدر شوخی می کنم دوستام فکر می کنن واقعا آدم شوخیم...هوداد که همیشه میگه خدااااا نکشتت بعد قاه قاه می خنده  : دی ! فِرِدی هم میگه وااااای تو به درد برنامه های کارتون می خوری -حالا گاهیم انقدر جدیم علی می گه با صد من عسلم نمیشه خوردت،واقعاااااااا؟.......شاد کردن دله آدما برای من یه شادیه :-)   )

توجه به سلامتی یكی دیگر از فاكتورهای مهم شاد بودن است. اضافه وزن یا عدم دریافت مواد مغذی ضروری برای بدن می‌تواند تاثیر منفی روی خلق افراد داشته باشد. به علاوه ورزش كردن موجب آزاد شدن آندروفین در بدن می‌شود كه حاصل آن ایجاد احساس شادی است.( من که به طور منظم میرم باشگاه،ماشالا انقدر چشم چرونی می کنن مردا که! خودشون نا موووس ندارن مگه؟ علییییییییییییییییییییی کجایی؟ بیا کمکم پیشنهاد اینجا زیاده !! باید با یه دستم دمبل بزنم با یه دست دیگه پیشنهاد های آقایون وِرییییی خوشتیپ رو رد کنم!!ای بابا )

و بالاخره اینكه به شاد بودن و خرسندی اهمیت بدهید. كسانی كه به شاد بودن و شاد زیستن ارزش و بها نمی‌دهند در واقع به طور ناخودآگاهی با شاد بودن می‌جنگند. اگر لازم است هر روز به خودتان اهمیت شاد بودن را یادآوری كنید.( بله ... بله!)

اگرچه شادی را به سختی می‌توان تعریف كرد اما اكثر مردم خوب می‌دانند كه در چه مواقعی شاد و چه مواقعی غمگین هستند.(من که نفهمیدم چطوری حالم خوب شد!!! به قول یکی از نظر دهندگان پست قبلی،این حسم پریوده! دورش تموم میشه!....:-)    )





اگه واقعا بخوام بگم که چطور شادی دوباره ام رو به دست آوردم باید بگم که :
1:کمی خوشبینانه تر به قضایای دور و برم نگاه می کنم،با خودم می گم یه روزی همه چی همونی میشه که می خوام!
2.ارتباطم رو با آدم هایی که حس منفی با حرفاشون بهم میدن کم کردم !
3. سعی کردم زمان هایی که در اوج ناراحتی هستم با گریه کردن خودم رو خالی کنم و بعدش احساس شادی جالبی داشتم.
4.به سراغ کارهایی رفتم که از انجامشون می ترسیدم و غلبه بر ترس باعث شده شادی رو حس کنم.
5.در کارهایی مثل نقاشی و ... که قبلا باعث شادیم بودن تنوع و تغییری ایجاد کردم تا یکنواخت نباشن و باز هم حس شادی رو از انجامشون داشته باشم.
زندگی همین 2 روزه....چه بهتر که با حس خوب شادی سپری بشه.

هیچ نظری موجود نیست: