۱۳۸۹ خرداد ۲۰, پنجشنبه

گنجشک (علیرضا)


امروز عصر رو تختم دراز کشیده بودم و از پنجره کنار تختم به بیرون خیره شده بودم و همین طور که فکر می کردم یه گنجشکی روی سیم برق نشست و به من نگاه کرد با صدای جیک جیکش افکار مغشوش منو به هم زد ...دیدم چقدر به این گنجشک کوچولو حسودیم میشه ! تنها دغدغه ای که توو زندگی کوتاهش وجود داره احتمالاً تأمین خوراک خودشو جوجه هاشه!
نمی دونم شاید زندگی این گنجشک کوچولو از منم سخت تر باشه ..شایدم آسون تر ....من که از دلش خبر ندارم ...انگار دارم می شم مثل بقیه آدما که فقط ظاهر امر رو می بینن!
با این حسودیم حتماً خدا خندش می گیره و به فرشته هاش میگه انسانی که از همه موجودات برتر آفریدمو ببینین به یه گنجشک حسودیش شده! کاش به خودم حسودیم می شد....از نظر خیلی ها بهترین زندگی رو دارم ...شاید باید واقع بین تر باشم !

۳ نظر:

نقطه چين ها. . . گفت...

میدونی ما آدما انگار ذاتا حسودیم..حتی اگه بهترین باشیم!..همین مارو به تحرک وا میداره شاید!..ولی خب قبول دارم..زندگی امروز خیلی از ماها حسادت به همین چیزاس..مثه پرنده ها..مثه این گنجشک..که بال دارن و آزاد توی آسمون پر میکشن..نه کاری دارن و نه کسی بهشون کار داره!..شاید خدا اینها رو آفریده که ما بهشون حسودی کنیم.. :-))

Youef

Anonymous گفت...

fadat sham age ba fonte mamuli benvisi kheili aali mishe...injuri kheili be maghzo cheshme adam feshar miad...dastet dard nakone

اندوه پرست گفت...

خب...منم خيلي وقتا به اين چيزا فكر ميكنم و حسوديم ميشه بهشون!!
ولي ميدونم كه خودم هستم كه ميتونم آيندمو بسازم پس بايد يه حركتي بدم به خودم...با حسرت و حسادت نميشه كاري از پيش برد.